رادمهری و گلودرد
رادمهر مامان چندروزی بود کسل بودی بعدهم لپ راستت و لبت شروع کرد به باد کردن من اول فکر کردم که ممکنه صورتت جایی خورده چون یک لکه قرمز هم روی پیشونیت بود بعد دوروز شب دوم تب شدید تا جایی که مامان تا صبح بالای سرت نشستم و پاشویت کردم . فردا صبحش بابا احمد بردت دکتر ، دکتربرات آمپول پینی سیلین نوشته بود و شربت سفالکسین . به خانم دکتر گفته بودی منم از این گوشیهای شما دارم همونجا هم آمپولت و زده بودید . طفلی بابایی دست تنها برام تعریف کرد که خانم پرستاره گفته بوده پاهاش و بگذارید لای پاتون بعد هم دستاش و بگیرید تا تکون نخوره وگرنه سوزن میشکنه من که نمی تونم تصور کنم که شمارو چه طوری نگه داشته تا آمپول زدند ولی مطمئنم که خیلی گر...
نویسنده :
مامان
15:45